62/1/2 |
روز اول عید را کنار هم گذراندیم . برادر قیم یادش بخیر ، با بچه ها شوخـــی می کرد . می گفتند و می -خندیدند . خلاصه روز گذشت و خوابیدم ، ساعت 3/5 بعد از نیمه شب ما را بیدار نمودند و آماده شدیم . من جزء گروه شهید قیم بودم سوار ماشین شدیم و به طرف اختــتر حرکت کردیم و 8km که رفته بودیم پیاده شدیم و به ستون حرکت کردیم و 7km دیگر نیز رفتیم تا به تپه محـل درگیری رسیدیم . این اولین بار بود که در جنگ شرکت می نمودم ، آن هم جنگی چریکی که جای دشمــن کمتر معلوم بود . بچه ها تا به تپه رسیدند تیراندازی نمودند ، یک گروه از دشمن در دره بودند و یک عده هم که تپه را محـاصره کرده بودند از تپه پایین می آمدند . سرگروهــــــبان به من گفت مواظب عقب باش . پس از چند دقیقه عده ای پخش شده در جنگل حرکت می کردند ، من به خیال دشمن آنها را به گلوله بستم که عقب نشینی کردند ، بعد معلوم شد که خودی بودند . سرگروهــمان برادر قیم در همین حین به شهادت رسید . سلما کوشی که تـــیربارچی بود شروع به تیراندازی که کرد به بازویش خورد و پس از مدتی دشمن عقب نشینی نمود و در
حین فرار می زدیمــشان با آرپی جی و خمپاره 60 و تفنگهایمان . عده ای هم به درک واصل شدند پس از درگیری به تپه رفتیم و با صحــــنه ناگواری روبرو شدیم تعداد هفده تن از برادران سرباز هوا برد حافظ تپه شهید و هشت تن مجـروح شده بودند و تعدادی از چادرها آرپی جی خورده بود. می گفتند که از ساعت 1 شب درگیری شروع شد و دشمن نصف تپه را گرفت و خمپاره زن 8 را به غنیـمت برد تا موقعی که به آنجا رسیدیم . دشمـــــن بالای تپه بوده است ساعت یک به تپه هایی که در وسط رشته کوهها بود رفتیم و به کمک برادران تکابی عده ای از برادران به ده سمت چپ تپه رفتند که با دشمن درگیر شدند و تعـدادی هم شهـــید شدند که پایین ماندند . در آخر که نزدیک غروب بود تعداد دو. نفر که زنده بودند باقی مانده بودند افراد ما هم به عقب برگشــــتند ، ما تعداد پانزده نفر روی تپه ماندیم و خط آتش درست کردیم و بالاخره آمدند و ما هم عقب کشیدیم . عده ای آتش می کردند و عده ای برمی گشتند .به پایین تپه اختتر برگشتیم و سوار ماشین شدیم و با تاثر از شهـــادت عبدالناصر قیم به پایـــگاه برگشتیم . آنقدر خسته بودیم که حد نداشت پای چپم بسیار درد می کرد نماز مغرب و عشاء را خوابم برد .نماز ظهر را درازکـش روی تپه خواندم و نماز صبح را هم هنگام پیاده روی خواندم. ( روز عملیات )
برچسب ها : دفاع مقدس از زبان شهیدان ,